امشب رفته بودم خونه خانوادش به غیر از ما سایر اقوامشون هم بودن بعد از اینکه شام خوردیم من تو جمع کردن سفره کمک نکردم دوستام گفته بودن از الان خودتو نوکرشون نشون نده
نیم ساعت بعدش پسر عمو نامزدم گفت حالا که یه عضو جدید قراره اضافه شه بهمون قلیون بیارم؟ منم گفتم نه خانواده ما از اون خانواده هاش نیستن ما قلیون نمیکشیم
مادر نامزدم گفت دخترم انقد خوب تربیتت کردن کاش بهت یاد میدادن یه سفره رو هم جمع کنی
منم بهم برخورد کار به جاهای باریک کشید
نامزدم تو کل این مدت جیکش در نیومد آخر سر گفت بس کن دیگه
خیلی برخورد بهم بهش گفتم برسونتم خونه
اونم حتی یه عذرخواهی نکرد بی هیچ حرفی رسوند منو
دلم گرفت ازش. نه بخاطر حرفای مامانش بخاطر اینکه حتی پشتم هم در نیومد
چند دقیقه پیش پیام داده بهم