غم که گذشت دگر از او سخن مگو/نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی/زندگی نه یکبار، بلکه هر روز صبح اغاز میشود/از طایفه نوریم ما تیره نمیمانیم/در امتداد کوچه پس کوچه های زندگی نوای امید است که مرا میخواند/سرگردان در کافه های پاریس/کتاب شنل پاره رو بخونید
دقت کردین جملات وارونه چگونه است ؟ (گنج)(جنگ)می شود .(درمان)(نامرد)و(قهقهه)(هق هق )!!!ولی (دزد)همان( دزد)است و (گرگ) همان (گرگ)است و (درد)همان (درد) است...آری نمیدانم چرا (من)(نم)زده است و(یار)(رای)عوض کرده است و (راه )گویی(هار)شده و(روز)به(زور)میگذرد.(اشنا)را جز در (انشا)نمی بینیم و چه (سرد)است این (درس)زندگی.اینجاست که (مرگ )برایم (گرم )میشود چرا که (درد)همان (درد)است"!
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
همه متوجه شدن بیشعوری از کی بودهعیب نداره فکرشو نکن
چرا اینحوری میگید، توی یه جمع لحن و تعداد تذکرات، اینکه اون بچه بیش فعاله یا نه و خیلی از عوامل روی جواب دهی طرف اثر میذاره. حرف خاله شون درست نبوده ولی سریع بیشعور بودن به کسی نسبت ندید تا وقتی کل قضیه را نمیدونید