ی هفتس تصادفی فهمیدم امروز پیام هاش دیدم دختر بچه15سالهس
اولین بارش نیست ولی اخرین بارش2سال پیشه
حس میکنم اینکه بهش بگم غرورم لگدمال میشه
بگم فهمیدم که چی بشه
که هی خیانت کنه ومن هی بفهمم وهی بمونم سر زندگیم
جایی ندارم برم
حتی گریم نمیاد بغض گلوم پرکرده
میدونه که فهمیدم وقتی گوشیش تودستم بود یهو یادش اومد پیام هارو پاک نکرده با ی حالت ترس تعجب نگرانی نمیدونم چیبود اون حالت چشاش
توچشام نگاه کرد من سرصحبت ی موضوع دیگه باز کردم که قیافم تابلو نباشه