با یه دختره آشنا شده که تو یه شهر دیگس حدودا ۴،۵ساعت فاصله داریم
این تعطیلات خانوادگی برای اولین بار رفتیم برای آشنایی
مادر پدر و خواهرام هیچکدوم خوششون نیومد هم از نظر ظاهر هم خانواده
دیگه رابطه رو ادامه ندادیم داداشم اصرار میکرد توروخدا بیاید بیشتر آشنا شیم ولی ما زیاد محل ندادیم چون اصلا خوشمون نیومد
با ناراحتی برگشتیم فقط تو راه گریه کردیم
چون داداشم اصلا پسری نیس که بخواد با دخترای دیگه دوست شه اولین عشقش بود
تا حالا ندیده بودم گریه کنه ولی چندبار جلو ما خورد شد و گریه کرد
حالا یادم میوفته فقط هق هق میزنم