من مادرم شبای امتحانم عمدا میگفت شام بپز کارا رو مینداخت گردنم نمیذاشت درس بخونم بعد جلو بابام مظلوم نمایی و گریه میکرد
موقع کنکورم منو بزور داد ب فامیل معتاد خودش
شوهرم فاسد و دخترباز بود خ کتکم میزد بعد ب مامانم گفتم این هرروز منو میزنه (بابام راضی ب ازدواجم نبود مامانم با تهمت زدن ب من راضیش کرده بود بعدها فهمیدم گفته تو راه مدرسه دنبال پسرام ولی بخدا نبودم)
بجای اینک ب شوهرم بگه منو نزنه گفت بابات خوابه اینجا نیا منو خونشون راه نمیداد ب شوهرم یاد داد منو بیشتر بزنه بخدا قسم بچم ۱ساله تو بغلم بود ب شوهرم گفت اینو بزن بکشش رضایت باباشو واست میگیرم میارم ولی طلاق نده باباش سرزنشم نکنه اونم هرروز با کمربند منو میزد یبار چاقو زده ب دستم یبار آب کتری پرت کرد سمتم
بعد طلاقم راحت گفت عه نمیدونستم باز بعد طلاق نذاشت مثل بقیه آدمها زندگی کنم تو خونه زندانی کرد گفت مطلقه ای حق نداری بری بیرون ب خواستگارا میگفت دخترم از بس نجیبه ۲۰روز ۲۰روز بیرون نمیره ولی من افسرده بودم دلم میخاست ی پارک بزم نمیذاشت
نامادریت اندازه یک صدم مامان من سیاست نداره خودشو تو چشم بابات خراب کرده اگ مامان من بجاش بود حتی خودتم نمیفهمیدی چجوری بیچارت کرده 💔💔
یبار لباسشویی روشن کرده بودم لباسهام بشورم از این سطلی قدیمی ها بود این مادر ظالم م گیر داد بیا چادر منم بنداز هرچی گفتم ن گفت ن بنداز تو لباسشویی
منم سنم کم بود انداختم پرز گرفت همونجور خیس برده بود پیش بابام گریه میکرد پرزها رو جدا میکرد میگفت ک این دختره عمدا چادر قشنگم خراب کرده بابامم منو فحش داد منم لال بی زبون ترسو بودم