به خاک مامانم من هیچ اذیتی براش نداشتم الکی گیر میده ب همه چی دعوا رو الکی شروع میکنه
بذار مثال بزنم
ظرف شستن همیشه کار منه تمام وعده ها این 5 ساله مگه اینکه کلا خونه نباشم اون بشوره
ی دفعه پارسال بود داشتم میشستم گوشیم زنگ خورد رفتم جواب دادم بعد ی رب قطع کردم کلا یاد رفت داشتم ظرف میشستم نشستم درس بخونم
اومد کتابمو از دستم گرفت پرت کرد تو صورتم ی سیلی زد که چرا ظرفا رو ول کردی
گفتم بابا یادم رفت ب خدا
دو روز سر اون باهام دعوا کرد
تمام دعواهاش سر همین چیزای ساده و پیش با افتادست که بزرگش میکنه
اینقد اذیتم کرده ب شدت استرسی شدم
امروز صب مورچه تو خونه دید داد و بی داد میکرد میگفت انشالله این خونه اتیش بگیره خراب شه چرا مورچه اومده
بعدم اومد داد زد پاشو (خواب بودم) تاکی میخوای بخوابی باید پاشی کلفتی کنی ! در صورتی ک من درس دارم
گفتم شرمندتم من درس دارم دیدم میگفت نخیر پاشو
جارو زدم گفتم دیگه ولم کن وقت ندارم
بابام شغلش ی جوریه ک جمعه هام میره خیلی وقتا خونه نبود امروز