من حالم چن وقته خیلی بده بدون هیچ دلیلی
بدن درد
افسردگی
حال بد
شبا نمیخوابم و اینا
امروز خونه مامان بزرگ دوستم بودم
یهو گفت بیا برات نمک بسوزونم سنگینی روته
نفهمیدم چیه
نمک و بااب قاطی کرد دعا خوند ریخت تو یه ظرف گذاشت رو شعله
بعدش گفت خب ترست ریخت دیگ
بعد توماهیتابه نمکا چسبیده بودن یه عالمه سوراخای ریز شکل گرفته بود روش
گفت این چشم نظره
کسی تجربه ای داره
چی هست واقعیه ینی