اولین بار گفت بیا بالاپشت بومو نشونت بدم 🤦 رفتیم با هم دستمو بوس کرد تا یه ساعت گریه کردم از خجالت 😂
حس خاصی نداشتم چون ۵ سال باش دوست بودم ولی اولین جایی ک رفتیم رستوران دوتایی بعنوان زن و شوهرخیلی مزه داد بهم خیلی غیرتی و حسود شده بود البته منم باشینیون و میکاپ عقدم رفتیم یه رستوران تو محله های داغون شهر نشستیم😂😂😂😂😂
ولش کن بابا ملت روانی شدن یکی رشته دانشگاهی منو فهمید حالا بحث یه چیز دیگه بود اصلا با اونم حرف نمیزدم اومد گفت اره به رشته ت نناز شمایی که سال اول قبول میشین دنیا به کام تونه به خودت نناز اینا بخاطر اینه که خدا هوش رو مساوی تقسیم نکرده😑😑😑 بعد من اینجوری بودم که خب وااااا
آدم اگه به قیافه و پول باباش بنازه باز یه چیزی ولی اینکه واقعا دستاورد خودمه
تو ماشین بودیم…تو جلسه اشنایی…محرم هم نبودیم
دور میدون داشت دور میزد دستمو گرفت..هنوز اون لحظه و میدون و ثانیه و قیافش یادمه حتی اهنگی که پلی بود🥲🥲🥲یادش بخیر
هیچ حسی
بنظرم شما درست گفتین
یبار یکی تاپیک لباساش گزاشته بود
یکی اومد گفت من 1 سال نخریدم لباش و خوشبحالت و..
همه بهش گفتن چرا انرژی منفی میدی
خب حرف اون خانومم شبیه همین بود، گفتن خوشبحالت که دلخوشی داری، یعنی اشاره ب حال بد خودشون و نشون دادن اینکه دارن حسرت میخورن
و شما درست گفتین ک انرژی منفی نده، نمیدونم چرا با شما دعوا گرفتن...
واقعا قشنگ نیست زیر خوشی های دیگرون، اشاره ب بدبختی هامون کنیم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز