سلام من ۲۲ سالمه نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه عاشق و دلباخته پسری شدم که ۲۰ ۲۱ سالشه و ایشون هم منو دوست داره درواقع ما هردومون همو خیلی دوست داریم منتها ما از همون لحظه اولی که باهم آشنا شدیم ایشون گفتن من ار رابطه بی هدف خوشم نمیاد(هم نظر بودیم باهم)و گفتن که بهتره خانواده هارو در جریان بزاریم تا باهم صحبت کنیم خلاصه من رضایت دادم و ایشون هم رضایت دادن من با خانوادم در میون گذاشتم ایشون هم گذاشتن منتها اول خانواده من مردد بودن بخاطر سنشون و اینکه دانشجو سال اخر بودن و گفتن صحبت کنید ولی برای ازدواج خیلی زوده طبق صحبت هایی هم که داشتیم قرار گذاشتیم اقا درسش تموم بشه بیان خاستگاری و بعده سربازیشون حالا جدی تر کنیم رابطمونو و ایشون خیلی با خانواده من با احترام برخورد میکنه و هر سری بخواییم بریم بیرون ازشون اجازه میگیره منتها خانواده ایشون با من راضی نیستن هزار جور قضاوتم میکنن بخاطر اینکه اونا خانواده مذهبی هستن و من نه با این حال من تا حدودی کنار اومدم و انجام دادم منتها مادرشون به هیچ صراطی مستقیم نیست حتی اومدم مشهد پابوس اقا از ایشون هم درخواست کردم کمکمون کنن،ما همدیگه رو دوست داریم و برای رابطمون میبینم چقدر تلاش میکنن ولی خودمم موندم اگه راهی میشناسید که کمک کننده باشه خوشحال میشم کمکم کنید
من حتی بارها گفتم بیخیال بشم شاید حق با مادرشون باشه شاید اصلا جوونیم کلمون باد داره درک نمیکنیم ولی خداشاهده یه هرراهی زدم نشد،دوسشون دارم😔از طرفی پدر مادرم متوجه بشن مادرشون ناراضیه ابدا اجازه به وصلتمون بدن چون میگن با این همه تحصیلات و شئونات کسی نمیتونه برای تو ناز کنه..و
شما تو جایگاه من نبودید من این اقارو از هر نظر بررسی کردم و امتحان حتی اگر کوچیک ترین ذره ای حس میکردم این اقا از نظر درک و شعور کم تراز خودم باشه محال بود ادامه بدم