یک شهر دیگست و از شهر ما۱۶ساعت فاصله داره وضع مالیشم خیلی عالیه
هررررروقت میاد شهر ما خونه ما مادرم دعوتش میکنه و پذیرایی انچنانی ینی تو چهار سال ازدواجم تقریبا ۶الی۷بار دعوت شده
مادر من یکبار فقط رفته خونش اونم ۴سال پیش یک روز مونده و اومده
این تو چهار سال یکبارم دعوت نکرده فقط هر دفعه اومده گفته تروخدا یکبار بیاین شهر ما...حتی خانواده من تا نزدیک شهرشون رفتن هیچ نگفته
حالا امسال همگی به خانوادم رفتیم سفر یکجایی که یک ساعت با شهر اونا فاصلس اصلااااااا به روی خودش نیاورد..حالا ماکه نمیرفتیم ولی واقعا اون باید به رسم ادب تماس میگرفت تعارف میکرد
ما هفت روز توی اون شهر اقامت داشتیم اصلا حتی به منم که هر روز زنگ میزد امار میگرفت اصلا زنگ نزد
تا دیروز که داشتیم برمیگشتیم زنگ زد به من گفت کجایین دارین برمیگردین بسلامتی؟😐
منم از قبل سال تحویل سردردم هنوز خوب نشدم(مثلا میخواست توجیه کنه)منم اصلا به روی خودم نیاوردم گفتم انشالله بهتر شین
ولی واقعا چقدر یک ادم میتونه بیشعور باشه دلم میخواد به شوهرم بگم حوصله ناراحتی بینمون ندارم