این خانوم داره جدا میشه از شوهرش چونکه شوهرش همهچیزش با خونوادش شریکی هست و هم از نظر شخصیتی هم از نظر مالی همه چیزش ب خونوادش وابسته هستش
شوهرش دستو دل بازه و دل رحمه دست بزن نداره و در کل اهل خیانتم نیست اما عیب بزرگی ک داره اینه ک تمام تصمیماتش تمام بیرون رفتناش فقط با خونواده خودشه و زنشومجبور میکنه بجز مادر شوهر و خواهرشوهر با هیچکی ارتباط نداشته باشه و حق دانشگاه نداره این خانوم شوهرش نمیزاره و محدوده و کلا زندگیش وابسته ب مادر شوهر پدر شوهر و خونواده شوهرشه و شوهرشم تک پسره برای همین بیش از حد شوهرش با خونوادش وابستس و حق مسافرت و مهمونی یا ارتباط با دوستی یا جای متنوعی نداره در کل بگم این خانوم تو زندگی شوهرش جایگاه یک زن ک مستقل باشن با شوهرش و دوتایی زندگیشون رو بسازن رو نداره ب جوری مطیع شوهر و خونواده شوهر بوده و بخاطر همین موضوع ک اعتراض کرده شوهرش از خونه بیرونش کرده و تمام حرمت های بین خودش و شوهرش و خونواده شوهرش از بین رفته
این خانوم خوشگل و جذابه خوش اندامه باباش کارمند اداره درجه بالاست و باباش وضعش خوبه و مادر نداره اما زن بابا داره ک خیلی زن باباشم خوبع
در کل بگم حمایت خونوادشم داره این خانوم و الان خونه پدرشه
و این خانوم تصمیم گرفته ک عقلانی فکر کنه و ب ایننتیجه رسیده ک اون زندگی ک هیچ استقلالی توش نیست دیگ ب دردش نمیخوره چون تا ابد شرایط شوهرش همینه
و اگ جدا بشه میخاد درس بخونه
نظر شما راجب زندگیه این خانوم چیه؟