هر وقت میام خونه خانوادم دو سه ساعتی بشینم شوهرم قیافه میگیره

همشون همینن 

انگار پادشاهن 

توهم عین منی درکت میکنم من شرایط طلاق ندارم یه دیقه هم اینجا نمیموندم شماچی چرا طلاق نمیگیری بخدا برام نه اعصاب مونده نه سلامتی مونده نه عزت و احترامی نه شادی حالا کاش باهیچکس رفت و امد نداشت یه اخلاق خوب دست و دلبازی یا پول میداد بخدا برای عید یه جفت جورابم واسم نگرفت همش لباسامو خواهرمو مادرم میگیرن آرایشگاه نمیرم اصلا یه ریال بهم پول نمیده باهام بد حرف میزنه این درحالیکه من ۱۲ سال ازش کوچیکم بقران قیافه و اندام نداره شغل و تحصیلات درست و حسابی نداره لیسانس بودم موقع نامزدی دانشگاه شهید بهشتی تهران ارشدقبول شدم نزاشت برم نزاشت برم سرکار اگه گناه نبود خودکشی میکردم به بن بست رسیدم

خب عزیزم منظور منم این بود که خودش باشه خونواده من بیان

و الا نمیگن شوهرش چرا نیست حتما فهمیده ما میخوایم بیایم رفته بیرون از خونه 

حرف هم بزنم سریع میگه آخه انگار مامان من هر روز اینجاست

خب بیاد خبر مرگش مگه من میگم نیاد

همش بهونه که من دهنم رو ببندم دیگه

خودشم باشه و خونوادت بیان یه حرکتی میزنه دلخور میکنه خونوادتو  مگه اینکه باهاش حرف بزنی اونروزو گند نزنه که محاله با این‌چیزی که تو گفتی بعید میدونم جلو زبونشو بگیره یا حرکتی نزنه از لجش.

اینا فقط جوش خونواده هاشونو میزنن 

لا اله الا الله، واقعا ارشد بهشتی قبول شدی و نرفتی؟؟؟؟؟ 

طلاق بگیرم کجا برم خواهر؟

نه پولی نه مسافرتی نه تفریحی نه مهمونی ای 

پوسیدم تو این خراب شده

از اول عید هم کلا مثل خرس خوابه 

تازه مادر عفریتش میگه قدر شوهرتو بدون 

انگار چه تحفه ای هم تحویل من داده

از اول ماه رمضون میخوام پدر و مادر بدبختمو افطاری دعوت کنم بخدا از دست این عتیقه جرات نمیکنم 

الانم دیگه ماه رمضون داره تموم میشه

آره میدونم چی میگی

فعلا که دهنمو بستم 

واقعا انرژی جنگ و جدل باهاش رو ندارم

شوهر من همین خود کاوش میره خونه داداشش شلوارم میپوشع ی لم میافته تا چهار صب منم باید حرص بخورم آنوقت خونه فامیل من میزه برق سه فاز گذاشتن زیرش انگار نکبت 

داداش میاد تو خیابون هم میبیننن انکار از قحط بزگشتن شش ساعت سر پا ما نگه میداره حرف میزنن آنوقت ب ما برسه میخان جون بدن بخدا این مردا چرا انقد گاون 

آره هیچکس باورش نمیشه نرفتم یعنی نزاشت برم فقط یه تیکه کاغذ قبولی رو نگه داشتم هی نگاه میکنم افسوس میخورم دیگه از دینم زده شدم پدرو مادرم گفتن میره مسجد هیئت حلال حروم سرش میشه الان میگم کاش دزد بود کاش زهرماری میخورد ولی یکم انسانیت داشت خیرسرش نماز میخونه روزه میگیره فحشای بد به من و خونوادم میده کتک میزنه فقط به خدا شکایتش میکنم هیچوقت ازش نمیگذزم خدا هم ازش نگذره

دستش بشکنه الهی 

رابطش با خانواده خودش چطوره؟

یعنی امسال من فقط سر دعای سال جدید آرزو مرگش کردم بخدا خستم کرده اخلاق صفر همیشه طلبکاره خسیس منافع طلب میخام تو مخ مثل این چکار همش هم فک میکنه اسطوره هس باید بدارمش رو سرم مسافرت میبزع من و میگه ننه بابات تشکر نمیکنن شعر میگه اسگل

جونش برای ننش درمیره باخواهراش خیلی خوبه منم با اونا کم رفت و آمد دارم بخاطر این نکبت که با خونواده ی من رابطه نداره بخدا مادرش کار خودشو کرد الان کشیده کنار کیف میکنه انقد پرش میکرد یه جاری دارم همش با خواهرا و مادرش هست همش خونه اونان و ...به اون زورش نرسیده تقاص اونو من دادم هی از اول پرش کرد که هیچکس نیاد و بره درحالی که من دوتا داداش دارم یه خواهر نه اینکه مثل جاریم ۱۰تا باشیم 

واس ننش اگه پادشاه باشن 

همیشه همینه

جونشون برا خانواده خودشون درمیره یهو میرسن به خانواده همسرشون میشن شمر

منم رابطم کمه با خونوادش

تو سال جدید تصمیم گرفتم کلا قطع رابطه کنم باهاشون به تلافی رفتار پسرشون