خودم همین چند دقیقه پیش صدای زنش را شنیدم از پشت تلفن خونه شان.
از قبل عید دیگه جوابمو نمیداد.
نگو زن گرفته، لعنت ب زندگی این دنیا.
من ۸ سال خاطرخواه بودم عاشقانه ب پایش نشستم و جور نشد تا اینکه دو نفره توافق کردیم کات کنیم.
دقیقا وقتی یکم آرومتر شده بودم ۳ ماه بعد کات، خود خدا جوری ک هیچ کس باورش نمیشد دوباره عشقمو سر راهم گذاشت.
اولش خانواده ام راضی نبودند ولی بعدش خانواده ام هم اینبار راضی شدند.
فقط ی معجزه لازم بود ک بهم برسیم.
ولی خدا نخواست.
ناشکری نمیکنم.
ولی خدا نخواست.
دارم از غصه میمیرم.
۸ سال کم نیست.
من طلاق گرفتم و برای طلاقم اصلا حالم بد نبود چون آنقدر اذیتم گرده بود ک ازش متفر بودم.
ایشون هم خانمش ب رحمت خدا رفته بود.
۸ سال با هم بودیم.
کم نیست ب خدا.
خدا جوووونم خیلی دوست دارم ولی دلم ازت بد جور گرفته
تو ک نمیخواست بهش برسم، چرا دقیقا وقتی خودم راضی شدم قیدشو بزنم باز بعد ۳ ماه آوردیم تو زندگیم و حتی خودت خانواده ام هم راًی کردی.
خدا جونم چرا؟؟؟
میخواستم منو بکشی؟
خب بیا من دادم میمیرم از غم.