سلام بابای من از اون موقع که یادم میاد کار نمی‌کرد جوونیاش ی زمین کشاورزی داش شغل خانوادگیو فامیلی و اینا همه کشاورزی هست بابام خیلی سال پیش فروخت زمینو زمین سیب زمینی بود همون موقع که فروخت سیب زمینی گرون شد بابام افسردگی گرفت یکسال تموم خوابید خونه یسری نزدیک بود منو خواهرمو پرت کنه بیرون یک وضعی با مامانم دعوا تا از اون خونه که داخل روستا بود زدیم بیرون اومدیم شهر اجاره نشینی بابای من خیلی مهربونه خیلی اون زمان فشار روش بود اون طوری رفتار کرد الان خونه زندگیمون عالیه و و و.. یجوری زندگی میکنیم انگار پولدار هفت عالمیم ولی بابام هیچ کاری نمیکنه سر کار اصلا نمیره میگه کار نیس سنشون داره بالا میره واقن خیلی افتضاحه هرچی من میگم گوش نمیدن میگم قسطی خونه بخر وام بگیر قرض کن دوتا ماشین داریم میگم ماشینارو بفروش طلا ها مامانمم گوش نمیده خیلی خیلی مذهبیه میگه بسپار ب خدا عین خیالشون نیس از غصه اینا دارم دق میکنم بابامم سالمه ماشاالله جوونه ۵۰ سالشه شما بگید چ کنم ی زمینم داریم تو محل خوبیه ولی تو طرحه شریکیم شریکا نمیان درستش کنیم زمینو تو روستا هم باغ داریم ب بابام میگم اونجارو بسازیم میگه ن من نمیرم اونجا زندگی کنم بده برام اخه پیفه هر شغلیم میگم بره میگه ب تیپ من میخوره آخه
وا خب وضع مالی خوبه چرا بره😐
پس از کجا میخورین؟
میشه خلاصش کنی
گفتی مهربونه یاد پدر خودم افتادم البته خدا روشکر پدرم زندست ولی شیش ماهه با هم حرف نمی‌زنیم بازم خواهر خدارو شکر دق نخور اینو بدون همیشه یه شرایط بدتری هم وجود داره امیدتون بخدا باشه و تلاشتون رو هم بکنید
سرکار نمیره پس چجوری زندگی میکردین یا پولدار شدین
چطوری پدرتون کار نمیکنن ولی هی رفته رفته تو متن میدیدم مال و اموال رو نوشتی؟
دوتا ماشین و طلا و باغ و زمین ..
وقتی پدرتون حرکتی نمیزنه خودتون یه کاریش کنید
برید طلاهارو بفروشید . ماشینو بزارید برا فروش، تهش یه وکالت بگیر ازش
ببخش ولی چرا پدرتون اصلا ب فکر آینده شما نیست هرچی میگید ن میاره!
چقدر داستان زندگیت، برام آشنا بود.
اطرافم زیاد دیدم
انگار دنیا برای بعضی ها بهتر رقم میخوره.
خدا گفته از تو حرکت از من برکت . نگفته تو خونه بخواب من برات روزی رو دم در می فرستم خود اماما و پیامبران کار می کردن پدر تو چطور کار نمیکنه. انتظار داره خدا برسونه.
متاسفانه بعضی از مردا این طورین. غیرت کار کردن ندارن و بهونه میارن .