دلم‌میخواد ازدواج کنم خیلی ناراحتم معظل شده برام

آواز دهل از دور خوش است

هیچکس نمیگه ماستم ترشه

من و چندتا از فامیل همه مون تو بازه سال های ۹۴ الی ۹۹ ازدواج کردیم با وضع های مالی متفاوت از پایین گرفته تا بالا بالاها...روابطمونم بشدت نزدیک و در بطن زندگی هم هستیم ...میدونیم چالش هامون چیه و...و.....

الان تقریبا همه مون در شرایط یکسان هستیم...یعنی تو جنگ با جامعه و اقتصاد و بی ثباتی و ....

چون تو جامعه سالمی زندگی نمیکنیم 

شماهم به اینا که میگن اعتمادی نکن 

شوهر این چیزی نیس ک تو ذهنته . خیلی از ماها شوهر کردیم و از مجردی تنها تر و بیکس تر شدیم 

کاش من الان هم سن تو بودم ومجرد بخدا متاهلی سخته هزار مسعولیت داره 

ببین اخه اخرش چی 

من الان ۲۵ سالمه هر چیم سنم بره بالا احتمال انتخاب شدنم کمتر میشه خیلی نگران سنمم 

میدونم ته زندگی متاهلی چیزی نیس باید سگ دو بزنی و مسئولیتای مزخرفش 

ولی نمیدونم برا منی ک چهارچوب دارم و عاشق رمنس و این داستانام تنها راهم ازدواجه 

دگ تا کی صبر کنم ؟ 

در عوض تنها نیستی یکی هست که دوست داره دوسش داری ها 

میشه با منم دوست شی منم ۲۶ سالمه 🥲مجردم

خوب صبر که نکن

سعی کن با سایت همسریابی و فلان یه کیس خیلی خوب پیدا کنی

ولی انتظارات رویایی نداشته باش 

واقعا زندگی تو این خرابشده از زندگی تو جنگل سخت تره

سطح فرهنگ مردم اومده پایین

امنیت اقتصادی نیس

امنیت روانی نیست تو جامعه

همه چی گرونه 

اصلا اعصاب نمیمونه 

منم همینم 

انگار دیگه جور نمیشه برام 

خواستگارم دکوراسیون و زدن ب خاطر همین ب دلم نمیشیتن

اگه فقط اقتصادیه مشکل 

حقیقت هر خواستگاری اومد برام وضع من با اختلاف ازش بهتر بود از نظر مالی من چیزای دگ میخوام از همسر که متعهد و با اخلاق و تکیه گاه باشه ولی اینکه از نظر اقتصادی ازم خیلی پایین تر هستنم باعث میشه نتونم تکیه گاه بدونمشون نمیدونم چکار کنم (پز اینا نخواستم بدما اینجا کسی کسیو نمیشناسه )

سایت همسر یابی اینا دوس ندارم نمیتونم اعتماد کنم 

من خواستگارو دارم کسی ب دلم نمیشینه اونقد ولی تا دلت بخواد پسر تو خیابون میبینم که قشنگ اون چیزیه ک میخوام ولی تو خیابون !

ببین رمنس و مسایل عاشقونتم تامین بود ؟! 

بله

حیف از اون روزگار

الان حسرت یه کادوی جوراب رو دارم چ برسه به حرفا و حرکات عاشقانه

خودمم شدم شبیهش و بی محلی میکنم.چون ۳ سال کم نبود حرف زدن و مطرح کردن خواستهام خیلی واضح بهش میگفتم بهم محبت کن.اما الان اصلا پیام یا زنگم نمیزنم حتی اگه کار واجبم داشته باشم.محبت خیلی مهمه

یعنی دوس پسر اینا داشتی ؟ 

بله.ازدواجی بودیم اما اخر سر دعواهای طایفه ای باعث شد مامانم اجازه ازدواج نده.سخت بود دل کندن.ازدواجم کردم ولی باز دل جای دیگس

آخه شوهری که اقتصادی مشکل داره قطعا اعصاب و روانی واسه این چیزا براش نمیمونه 

سایت همسریابی خیلی خوبه 

معتبراش خیلی جدیدا سروصدا کردن

مثل سایت آدم حوا که کلا تلویزیون معرفیش کرد