من شهرستان خونه مادر شوهرمم، داشتیم با شوهرم تو تاریکی غیبت شونو میکردیم، چون نوه های خاله شوهرم چند بار به پسرم حمله کردن بزنن مادر شوهرم گفت دارن ناز میکنن، بعد شیشه شیر دادم پسرم هی گفتن بگیر ازش چون ما شیشه نیاوردیم و...
حالا مادر شوهرم بعد یکساعت که گفته بود میرم بخوابم صداشو صاف کرد و خمیازه کشید، بعد رفت توالت فرنگی که تو اتاقشونه نور افتاد دیدم در اتاق و کامل باز گذاشته، حتما شنیده، ما تو حال خوابیدم
فردارو چیکار کنم، هرچند قراره برگردیم خونمون