داشتم با جاریم ظرف میشستم گفت چرا شما نیومدین فلان روز خونمون افطاری من به مامان جون گفته بودم بهتون بگن
من تو عقدم یک ساله
شوهرم با مادر و پدرش رفته مهمونی خونه برادرش به منم نه تنها چیزی نگفته ازش هم شاید پنج بار پرسیدم که رفتی گفته نه من نرفتم منم همون جا بهش گفتم صاحب خونه گفته رفتی و دیگه هم حرف نزدم بعدم دیگه جایی هم بگه باهاش نمیرم شما جای من بودید چقدر ناراحت میشدید؟
من به این دلیل قهر و ناراحتم و ایشونم اصلا از سه روز پیش نه ابراز پشیمونی کرده نه حتی پیام داده بگه مردی یا زنده ای این دیگه از کتاب گذشته عزیزم