خارج از شوخی بمیرم هم دیگه توی رابطه نمیرم
من دانشجوی فردوسی مشهدم ولی خب تهرانی هستم یک ترم برای یه پروژه ای موافقت شد رفتم دانشگاه شهید بهشتی
یه آقایی بود دانشجوی ترم ۳ مهندسی کامپیوتر ، مودب ، خوشتیپ، پدر و مادر فرهنگی، عمو فیزیوتراپ ، پدربزرگشون مهندس ، فقط من قدم صد و هشتاد بود ایشون صد و هفتادو پنج،
یک جلسه رفتیم بیرون ، همه چی خوب بود، دو هفته ادامه دادیم
من تا سه سال پیش اصلا مذهبی نبودم ، فامیلو دوستام هم طبیعتا غیر مذهبین ، کلا سیگار کشیدن دختر خانومو تتو و این حرفا بین خانواده من خیلی تابو نیست ، منم به این آقا نگفته بودم که اگه جدی شدیم بگم ، یدفعه بهم خورد توی دانشگاه همو دیدیم شر نشه برام
تا دیروز که دوستای من گفتن بریم ویلای یکی از عموهام برای عید دیدنی و تبریک و شادباش ، یکمم این پسره رو بیشتر بشناسیمو با خانواده آشناش کنیم
چشمت روز بد نبینه، ایشون ظهر امروز پاشده رفته به دختر عموی پیشنهاد داده که، من از شما خوشم اومده ، برکه خیلی مذهبیه اصلا اهل روابط نیست و...
از عصره دارم با دختر عموم حرص میخورم
باورت میشه دیگه حالم از هرچی مرده به هممیخوره یعنی هرکی رو می بینم دلم میخواد بشینم جیغ جیغ کنم براش😂💔