ما طبقه ی بالای خونه مادر شوهرم هستیم
امروز شام مهمون داشتن ماهم رفتیم پایین همه دور سفره جمع شدیم شوهرم فکر کرد غذا کمه و به همه نمیرسه گفت من میل ندارم و نخورد
نگو خیلی گرسنشه رفته بیرون برای خودش فلافل خریده آورده گذاشته خونه
من اومدم بالا گفتم عه ساندویچ گرفتی؟ اونم گفت آره من خوردم اینم آوردم برای تو منم باردارم نشستم خوردم با یدونه نوشابه 😐😭بعدش فهمیدم شوهرم برا خودش خریده بود
اینقدر ناراحت شدم و عذاب وجدان گرفتم اون طفلی هم گشنه خوابید😞