یه بنده خدا شوهرش سرطان داشت سه ماه پیش فوت کرد
این موند با سه تا بچه
رفته بود خیریه...... اسم نمیبرم کدوم خیریه تو مشهد
گریه میکرده نیگفته شوهرم فوت کرده سه تا یتیم دارم
آقاهه پشت میز نشسته بوده گفته به منننن چه که یتیم داری من جیکار کنم
حالا از همون خیریه بارها نیومدن دم خونه ها در میزدن و کمک میگرفتن برا امور خیریه
من قبلا کمک میکردم اما از زمانی که فهمیدم با این بنده خدا چه برخوردی داشتن دیگه کمک نکردم