من عید دیدنی فقط خونه مادرشوهرم رفتم
مادرشوهرم در خونه باز کرد و بعد با گوشی صحبت کرد (خودش زنگ زد ب کسی )
من و شوهرم همونطوری ایستاده بودیم ک سلام کنیم و دست بدیم
وقتایی ک من میرم اینطوری رفتار میکنن
بعد گفت ما روزه ایم و شب های قدر و رفت نماز خوند طولانی
ساعت اذان هم گذشته بود
شوهرم پاشد وسیله پذیرایی بیاره و داد زد ک بیا توهم کمک و یه جوری نشستی خب پاشو دیگه
(مادرشوهرم چند بار ک رفتم کمک .میگه دست نزن ب وسایلم.برای همین نرفتم)
دیدم داد میزنه و منم رفتم کمک
رفتیم بیرون با شوهرم ک میوه بخریم برا مادرشوهرم و اومدم ک دیدم برادرشوهرم اومده
برادرشوهرم ب من جواب سلام نداد
جاریمم با دخترش نشسته بود و مادرشوهرم پذیرایی میکرد
شوهرمم تا اومدیم پذیرایی میکرد از جاریم
اخرش هم ک رفتن گفت پاشو تا جلو در بریم .گفتم جواب سلام و خدافظی نداد داداشت و منم نمیام .گفت تو وظیفتو انجام بده