بعد از سقط چی بخورم حالم خوب شه

دختره منم کارامو میکرد تو این سه روز ۸ سالشه ولی یجوری کمکم میکرد 

تو دومی مرددم خودم نمیخام میترسم در اینده پشیمون شم 

اره 

پستام فیک نیست همش عین حقیقته . فقط گاهی یه چیزایی مینویسم رد گم کنی لو نرم آشنایی چیزی ببینه حیثیتم به فنا میره 

من هر دعوایی ام تو زندگیم داشته باشم اجازه نمیدم کسی باخبر شه حتی طبقه پایینی چه برسه فامیلی ام شناساییم کنه اونوقت کلا بی ابرو میشم 

نه ناراحتم نکرد بیشتر عذاب وجدان داشتم ازاینکه بدنیا بیاد 

نمیدونم تا چه حد از پستام خبر داری 

ولی با خوانواده همسرم یه ساختمونم جاریم بچه هاش تمام تلاششو برایه آزار اذیت من میکنن دوتا دختر ۲۲ .۱۵ ساله داره 

آرامش ندارم تو زندگیم شوهرم بیخیال...انگیزه ندارم...اون بچه میومد یه استرس دیگه هم اضافه میشد 

خیلی دوست داشتم از این ساختمون رفتیم دومی رو بیارم 

من با حرفایی که پشتم میزنن کاری ندارم اصلا 

مثلا دهن به دهن دختر ۸ ساله من میشن جاریم چند بار دخترمو فهش داد سرش داد بیداد کرد انگاری دخترمن ۲۰ سالشه البته من دیگه طاقت نیووردم بهش گفتم مگه همسن دختر منی شبیه بچه باهاش برخورد نمیکرد من اصلا باهاشون کاری ندارم بخدا سر دخترم داد میزنن انگاری دشمن خونی ان پسر جاریم ۱۲ سالشه عربده میکشه تو ساختمون . من چیزی نمیگم دختره من یزره صداش در میاد داد بیداد میکنن کلا هرکاری برایه خودشون میپسندن برایه ما نمیپسندن شوهرمم یبارچیزی نمیگه بچه ام مریض میشد شبا گریه میکرد نمیخابید تا دارو اثر کنه طول میکشه جاریم میومد بالا فهش داد بیداد از دست شما اسایش نداریم میگفتم مریضه میگفت بما ربطی نداره خفه کن بچه اتو 

حالا من استرس اینم داشتم یکی دیگه ام بیارم عذاب بکشه .مهمون میاد خونشون دختره منو راه نمیدن منم پرو نیستم برم اصلا رفتاراشونم بده 

 خونه ما مهمون میاد جاریمو ۳ تا بچه هاش یکسره خونمن با مهمون میان با مهمونم میرن خرابکاریشونم چند برابر 

از همون اول که باردارشدم حرص همه اینا رو میخوردم