بهم شماره داد
باهاش دوست شدم
بعد فهمیدم اسمشو و شغلشو بهم دروغ گفته
کات کردم باهاش
تو فکر درسام بودم ولی گهگاهی به فکرش میافتادم چون از ته قلبم اولین مردی بود که دوسش داشتم و بهش دلبسته بودم
بعد از سه ماه تلاش هرکاری میکرد برام که بر گروه حتا پیشنهاد ازدواجم بهم داد ردش کروم
بهم تجاوز کرد و مجبورم به ازدواج
حتا فکرشم نمیکردم و به ذهنم خطور نمیکرد همچین اتفاقی بیوفته همچی یهویی شد