2777
2789
عنوان

خدایا سال جدید ما رو از شر زن داداش در امان بدار

| مشاهده متن کامل بحث + 4460 بازدید | 219 پست

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

ان شاا،،،خیره

سلام 

عزیزم امشب حرفامو زدم

بحثو با مسافرت باز کردم،گفتم دو سه هفته دیگه احتمالا اوکی کنیم بریم سفر،خواهرشوهر بزرگم گفت کجا برید؟پس مامانم چی؟ برنامتونو بندازین برا پاییز.

گفتم مامان بمونه فعلا این دوهفته رو وقت رفتن میاریم تحویل شما میدیم. شروع کرد هوچی‌گری و غرزدن.

شوهرم گفت حالا ما سفر نریم اتفاقی نمیفته،عصبانی نشو خواهر.

گفتم از طرف خودت حرف بزن،یهو خواهرشوهرم انگار که بخواد بزنتم اومد سمتم،انگشتشو گرفت توو صورتم گفت داری جلوی من با داداشم بد حرف میزنی؟تو فک کردی کی هستی؟

من واقعا ترسیدم اون لحظه ولی گفتم چرا حمله می‌کنی خواهر؟مگه من چی گفتم؟۷ سال عروستونم،هرسال ۳ ماه تابستون موندم توو خونه مامانو نگه داشتم،دورش گشتم،بردمش حموم، لباساشو عوض کردم،پرهیز غذایی داشت براش آماده کردم، روزی ۱۰ بار دستاشو گرفتم بردمش تا دم دستشویی و نشوندمش  رو فرنگی و منتظر شدم بعد کارش دوباره برشگردنم سرجاش(مادرشوهرم پاهاش مشکل داره راه رفتن براش سخته باید یکی همراهیش کنه)،۳ ماه تمام یه شب درست نخوابیدم و داروهاشو به موقع بهش دادم،جای اینکه توو اتاق خودم و بغل شوهرم بگیرم بخوابم کنار مامان دراز کشیدم مبادا چیزی بخواد نصفه شب و اذیت بشه و هزاران هزار محبت دیگه.

تمام این چند سال داداش جون شما حتی یه لیوان آب دست مادرتون نداد،من تروخشکش کردم.دلم خوش بود به دعای خیری که برام میکنه،بهش خدمت کردم،بازم میکنم،اما دلی نه زوری.

هروقت خودم خواستم و شرایطشو داشتم.

ان شاا،،،خیره

شوهرم انگار تازه متوجه شده باشه زحمت و محبتامو،قیافش یجور جالبی شرمنده بود. بهش گفتم اگه میخوای مادرتو نگه داری من مانعت نمیشم،مادرته وظیفته، تو بمون و مادرت منم میرم پیش مادرخودم یکم استراحت کنم و به خودم برسم،خیلی خسته ام.

شوهرم گفت من حواسم نبود که خسته شدی.

خواهرشوهر بزرگم باز طلبکارانه گفت یکار برا مادرم کردی منت گذاشتن نداره،داشت ادامه میدا که خواهر کوچیکه گفت راست میگه دیگه،انقد بد و طلبکاری که این بنده خدا که همیشه ساکت و بی زبون بود صداش دراومد،زندگیشون خراب میشه،ول کن دیگه.مادرشوهرمم درحال گریه بود وگفت من میدم خونه خودم سربار نباشم.

منم گفتم سربار نیستی مادر،هیچوقت نبودی.فقط همتون خیلی بی انصافید. 

بعدم رفتم توو اتاق.

می‌شنیدم که خواهرشوهرم هی غر میزد ولی مهم نبود برام.

یکم بعدشم شوهرم اومد توو اتاق پیشونیمو بوسید گفت به دل نگیر.سفرمون سرجاشه و...

ولی خب خواهرشوهر و مادرشوهرم یجورین باهام.

حس میکنم میخوان سر به تنم نباشه😁

شوهرم انگار تازه متوجه شده باشه زحمت و محبتامو،قیافش یجور جالبی شرمنده بود. بهش گفتم اگه میخوای مادر ...

اوه چه مثه فیلماشده😅

خوبه حرفاتوباکمال احترام گفتی وسبک شدی

وخدایی که بشددددت کافیست❣
اوه چه مثه فیلماشده😅خوبه حرفاتوباکمال احترام گفتی وسبک شدی

میدونی چی آزاردهنده بود؟اینکه مادرشوهرم یه کلمه ازم دفاع نکرد،من خیلی زحمتشو کشیدم،نگفتم که خجالت نکشه اما حتی زیرشم چندبار تمیز کردم.

حالا احتمالا تا ۷فروردین همشون می‌مونن اینجا و بعد میبرن مادرشون.این چند روز مجبورم نگاه ها و رفتارای مسخره خواهرشوهرمو تحمل کنم.هر لحظه فک میکنم میخواد بیاد جلو بزنتم 😁😁😁😁

میدونی چی آزاردهنده بود؟اینکه مادرشوهرم یه کلمه ازم دفاع نکرد،من خیلی زحمتشو کشیدم،نگفتم که خجالت نک ...


حق داری

دقیقاهمون که بایدقدردان باشه، نیس

اگه مادرش یک کلمه میگفت خیلی زحمت منوکشیده خواهرش اینقدرحرف اضافه نمیزد

ولی درکل خوشحالم که خوشحالی خواهر🥰

وخدایی که بشددددت کافیست❣
ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز