خیلی وقت نیست باهم آشنا شدیم ولی واقعا با وجود اینکه حتی من یه تلفنی ساده ام خیلی کم پیش بیاد بتونم صحبت کنم باهاش چیزی نمیگه مدام میگه خودتو اذیت نکن هرموقع مثلا شرایط داشتی تونستی در حد چن کلمه ام بود باهام صحبت کن ب حرفام بدون قضاوت گوش میده مدام تشویقم میکنه که بیشتر وقتمو بذارم واسه درسم خیلی وقتا بحث آیندش کع میشه چن بار پیش اومده بدون اینکه من اصلا چیزی بگم. خودش اسم منم اورده یعنی زیاد مثلا از آینده با من بودن حرف میزنه یه بار فقط دعوا کردیم خودش همون اولا گفت حق با من باشه سختمه بیام واسه آشتی یه حرکت کوچولو بزنی حتی یه پی ام بدی بقیش با منه گفت ولی مقصر خودم باشم واقعا عذر خواهی میکنم دیگه نمیدونم چیکار کنم بخدا
واااا
درسته واقعا منم چون چن مدته واقعا تنهام فقط یه دوست دوران دبیرستان داشتم اونم یه ساله خود ب خود ارتباطشو باهام کم کرده خیلی سختم بود تنهایی بیشتر بخاطر این قبول کردم ولی الان خیلی میترسم یه روزی تموم فکرام درموردش اشتباه بوده باشه و سخت واسم تموم بشه
به احتمال کم ممکنه از دستش در رفته باشه این حرف رو زده
و به احتمال بیشتر می خواسته تو رو حساسیت سنجی کنه ببینه برای مرحله تماس جسمی تو رابطه آمادگی داری یا نه
این هم که حرف از آینده می زنه ممکنه واقعا جدی باشه
ممکنه برای جلب اعتماد تو و راضی کردنت به روابط نزدیک تر و رابطه جسمی باشه
خیلی مواظب باش
چند وقته اشنایید
الان شرایط ازدواج ندارید؟
خودشم گفت البته اینو گفت که چون قصدم جدی و واقعا میخوام ایندمو با تو بسازم باید بدونم نظرت و افکارت درمورد این بحثا چیه همون روابط خصوصی و اینا منم گفتم فعلا نظری ندارم خیلی زوده واسه این بحثا گفت حق با توعه من اشتباه کردم دیگه نمیگم تا هر وقت خودت آمادگی داشتی نزدیک دوماهه اشنا شدیم
ببین وقتی با یه پسر در ارتباط باشی خواه ناخواه وابسته میشی اصلا هر چی که باشه حیوون خونگی هم باشه، رابطه وابستگی میاره .مخصوصا برا آدمای تنها و احساسی . وابسته هم که شدی مجبوری برای حفظ رابطه تن به هر خواسته ای بدی و کم کم خودت خط قرمزاتو رد می‌کنی
