وگرنه میکشمت.. منم زدم بیرون ظهر بود موقع تحویل سال بود نتونستم برم خونه بابام اونجوری همه میفهمیدن واسه طلاق رفتم.. با گریه تو خیابون راه میرفتم.. قضیه از این قراره که اسپری تاخیری گرفته من خونه نبودم دیدم جاش عوض شده بهش ناراحت شدم که استفاده کردی دستشو گذاشت رو قران که حلالت نمیکنم تو بهم تهمت میزنی.. زنگ زدم به مادرشوهرم ببینیم پسرم پیش اوناس یا پیش شوهرم. دیدم پیش اوناس گفتم مراقب علی باشین.. خیلی حالم بده.. چرا زندگی من اینطور شد بعد مادرشوهرم زنگ زد گفت بیا اینجا ببینیم چی میشه رفتم اونجا چون مدرکی نداشتم لال شده بودم هر چی که خواستن گفتن بخاطر بچم مجبورم این زندگی لعنتی رو ادامه بدم