امشب برای بار اول بدجور دلم از شوهرم شکست ......گفتم بیا بریم مانتو بخریم (دوماهه بیمارم و همش استراحت کردم) گفت نمیام حوصله خودت و ناز کردن هاتو ندارم ...ب روی خودم نیاوردم رفتیم خونه مامانش ۷تومن زد ب کارت مامانش و گفت برو برای خودت لباس بگیر ، حالا بهش میگم پول بده برم فردا مانتو بخرم میگه من پول ندارم ۶تومن دارم میخوام فردا برم بیمه را بدم ....باید تا بعد عید صبرکنی ...
بهش گفتم اگه نداشتی چطور ب مادرت پول دادی ، فک نکردی نباید جیبتو تا ته خالی کنی ی وقت پول میخوایم ، برگشته میگه تو گشنه ای و چشم دیدن مادرمو نداری، تو همیشه خدا مریضی و نازاهم ک هستی ، تو فقط ناز کردن بلدی، خلاصه هرچی از دهنش درومد بهم گفت .....لعنت ب اقبال و سرنوشت سیاهم