عزیزم من همسرم یه پس اندازی داشت که گفته بودیم نه من دست بزنم نه اون
سرمایه سنگینی هم بود کم نبود
یمدت شغل همسرم راکد شد و مشتری نبود
همسرم همه خرجی و هر چی لازم داشتم رو بهم میداد
من هرروز نق میزدم که چرا نمیری کار دیگه
چرا مشتری نیست
این شغل مناسب نیست
هرچی هم خرجم میکرد میگفتم نه قبول نیست تو داری از پس اندازی که داریم هی بر میداری
شوهرم میگفت خب این شغل منه و پس انداز برا همین مواقع هست
من طمع میکردم میگفتم نه نباید از پس انداز هزار تومان هم برداری
خلاصه لج کرده بودم هرروز نق میزدم
دیروز متوجه شدم همسرم میخواسته بخاطر اینکه منو سوپرایز کنه و اون سرمایه رو زیاد کنه ریسک کرده و انداخته تو یه کاری
و اون سرمایه کاملا صفر شده
بدون اجازه من این کار رو کرده که مثلا خوشحالم کنه و بتونه برام ماشین بخره
همون سرمایه ای که من هرروز طمع میکردم و بابتش نق میزدم
مثلا پول بهم داد برا خرید عید با خوش اخلاقی
من نق میزدم که از پول سرمایه نمیخوام تو باید بری سر کار دیگه