یه شخصی داشت گریه میکرد خودشو میکشت
وقتی ازش پرسیدن گفت
خواب دیدم یکی در خونمونو میزد گفتم کیه گفت منم سید مهدی هستم میشه در رو باز کنی بیام تو؟ گفتم فقط دودقیقه صبر کن خونه رو مرتب کنم ریخته بود ماهواره و... همرو جمع کردم هرچی که امام زمان ممکن بود ناراحت بشه از دیدنش جمع کردم
اومدم درو باز کنم دیدم رفته نگاه کردم دیدم ته کوچه برگشت با چشمای پر از اشک نگاهم کرد گفت هر دری رو میزنم همه میگن دودقیقه صبر کن کسی منو نمیخواد من تنهام 🥺