۹ سال ازدواج کردیم ۸ سال تفاوت سنی داریم دو سال اخیر کلا عوض شد رفتارش اخلاقش حرفاش همچی یه پسر ۸ ماهه داریم
اینجوریه که کلا خونه نیست اکثرا و کارشم طوریه که دست خودشه ک کی بیاد و بره ساعت خاصی نداره بشدت رفیق بازه و دائم بیرونه یجورایی هم کلا زن ستیزه فکر میکنه همه زنا بدن و شکاک کلا
به هیچی از نیازای من توجه نداره و کلا باید تو خونه باشم با خانوادم بشدت مشکل داره خصوصا برادرم بینشون بحثه دائم
رابطش با پسرمون اولاش عالی بود الان اینطوریه که حوصله گریه بچه هم نداره ومحبتی نداره و از آینده میترسم میاد خونه برا خودش وقت میگذرونه انگار مانیستیم یه دونه سگ داره به اون بیشتر محبت میکنه
به هیچ صراطی مستقیم نیس ن مشاوره میاد نه اهمیت میده
یه زمانی فکر میکردم عاشق ترین و بهترین شوهر دنیا رو دارم
الان رسما انگاری هم خونه ایم و طلاق عاطفی گرفتیم با بدترین و تند ترین لحن باهام حرف میزنه هیچ حرف احساسی و محبتی بینمون نیس منم کلا سرد شدم و حسم سوخته
کیا اینطوری بودن چیکار کردین