تو خونه تنهام خانوادم نیستن من این روزا حال روحیم داغونه خیلی حالن بده و تنها کسیو ک باهاش میتونم دردو دل کنم خداست
بعد داشتم نمازمیخوندم نمازم تموم شده بودسر سجاده نشسته بودمو گریه میکردم از خدا ی نشونه خواستم ک بفهممم حواسش بهم هست بفهممم منو میبینه کمکم کنه
گربم اومد روی سجادم شاید بگین چرتو پرت میگی باور نکنین اما دماغشو اول زد به مهر بعد دقیقا جلوی زانو هام نشست سرشو چسبوند به زانو هام 💔
و هعی نگام میکرد
یجوری نگام میکرد ک گریه نکن ی جور ناراحت
اینم بگم گربم زیاد بغلی نیست بیشتر تنهاییو دوست داره یعنی نمیچسبع بغل ادم
بچه ها یعنی این ی نشونه بود؟؟
بعدشم یهو پرندم شروع کرد اواز خوندن این وقت شب