این بچه خیلی ضعیفه نه کاربرگ مینویسه نه درس میخونه صبح پدرش میاره برگشتنی هم خودش میاد دنبالش چند بار خواستم باهاش صحبت کنم عین کسی که مواد ممنوعه حمل میکنه فرار کرده چند بار گفتم به مامانت بگو بیاد مدرسه نیومده کلاس مجازی شد تو شاد حاضر نشدن دیگه امروز به مدیر گفتم زنگ بزن مادرش بیاد مدرسه یکم بعد مدیر اومد گفت باباش گفت موقع بردن بچه میام
ی زنگ بعد دیدم صدام میگنن بیا اولیا داری رفتم دیدم مادر همون بچس کنارشم مادرشوهر شروع به صحبت کردم باهاش
خب
خب ادامششش
بعد
خب
خوب
لایک کنید لطفاً❤️
لایکم کنید بیام بخونم
گفتم نه تکلیف مینویسه نه شاد میاد مادرش یکم چشماش حالت اشکی شد گفت خانم من گوشی ندارم شبا منتظر باباش میشیم ۱۰از سرکار میاد اون موقع هم خسته میشه نمیتونه همه تکلیفاشو انجام بده بعدش ذیگه مادر شوهره نزاشت عروسش صحبت کنه من توضیح میدادم و مادرشوهره جوابمو میداد اونم چه حوابی فقط میگفت کسی نیست به درسش برسه من از مادرش پرسیدم شما سواد نداری گفت دارم ولی مادرشوهره پرید وسط حرفش و نزاشت بقیشو بگه وضع عروسم خیلی خوب بود ینی کلی طلا داشت لباساش مناسب بود اینطوری نبود که بگم وضع مالیشون ضعیفع نمیتونن گوشی تهیه کنن واقعا در تعجبم
خدا لعنت کنه مادرشوهره رو معلومه از اوناس اصلا ب اون چ ک بلند شده اومده مدرسه چیکاریه بچه اس
باید میگفتی می‌خوام با مادرش حرف بزنم 😐
گفتم کاش از اول سال بهم میگفتید گوشی نداریدتکلیفاشو تو دفترش مینوشتم بیچاره مادرش هیچی نمیزاشتن بگه
