شلوار جین+جوراب+حوله+لباس زیر+جاکلیدی+کاردستی
اینا کادو هامون بود
شوهرم به خاطر شغلش دوازده شب اومد
از خستگی نمیتونست بره دست هاش رو بشوره
یکم نشست بعد شام خوردیم
دراز کشیده بود تلویزیون میدید من و پسرم و دخترم رفتیم اتاق کادو بیاریم
پسر بزرگم هم صدای تلویزیون رو قطع کرد ویه آهنگ راغب که برای پدر بود گذاشت
وقتی کادو به دست اومدیم شوهرم گریه اش گرفت
کادو هارو دادیم و دیده بوسی کردیم
کادو هارو بغل کرده بود باز نمیکرد و اشک میریخت
چایی با پشمک آوردم
بعد چایی کادو هارو باز کرد ولی همچنان گریه می کرد
خیلی سورپرایز شده بود
البته من تعجب کردم چون معمولا کادو میدیم به هم
ولی اینبار انگار یه جور دیگه براش عزیز بود
ببخشید طولانی شد
تجربه جالبی بود گفتم به اشتراک بذارم