دیشب شام دعوت بودیم خونه داعیم، شوهرم هم دعوت بود .
قرار بود همه ساعت ۴ بریم خونه داریم،چون شام ساعت ۸ میخورن .
ولی ما ۶ رفتیم، گفتن صبرمیکنیم شوهرت بیاد.
ب شوهرم زنگ زدم گفتم منتظر توییم،گفت تا ساعت ۹ خودمو میرسونم.
بعد ساعت نه و نیم زنگ زد گفت لباسم مناسب نیست.
گفتم مگ مال من مناسبه،.
تازه لباس خریدی بگیر بپوش بیا.
ساعت ۱۰ زنگ زد گفت نمیام.. میخوام برم خونه خواهرم بخوابم.
گفتم چرا خونه خودتون یا خونه ما نمیری؟ تو ک هیچوقت خونه خواهرت نمیخوابیدی.
من باخواهرات قهرم توام قهری ،.
حس میکنم دروغ میگه
بعد ساعت ۱۰ ونیم شب گفت برم بیرون،.
تا صبح ساعت ۴ بیرون بیرون.
۴۰۰ هزار خرج کرد.
عبدالله بهش اس دادم گفتم دیشب کی رفتی خونه.
میگه ساعت یک.
گفتم چرا ساعت ۴ برداشت کردی ؟ .تو تا صبح بیرون ودی.
میگ بکی تهمت میزنی؟. یعنی من ب ی نام وسم؟.
تو ک رفتی خونه داییت، این همه تاکید کردم نرو باز رفتی، شب موندی، منم باهات حرف ندارم، زفتم بیرون تا الان ، خونه خواهرم نرفتم، امروزم کلا بیرونم وقتم جای دیگست