یبار تو خدمت سربازی ی دختره بود باهاش حرف زدم دقیقا رفتم زیر پتو اس داد حرف بزنیم منم رفتم تو سرویس بهداشتی ک ته حیاط بود حیاط ک چ عرص کنم بیابون بود تو مرز بودیم خلاصه رفتم ی گوشه نشستم برقاهم خاموش کردم یدفع خندیدم بعد ی پسره اومده بود دسشویی تا خنده منو شنید فرار کرد گفت جن دارهههه😅گفتن هر وقتی میرفت سر پشت آیه الکرسی خونده بود خدا منو ببخشه
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
فقط پسرا و خاطره های سربازیشون 😅خداروشکر پدرم سربازی نرفته من حوصله نداشتم هر روز بخاد تعریف کنه
چایی زیاد میخورم حساب کن گرمای ۶۰درجه مرز مهران وسط خرما پزون عشق چایی گل کرده بود فرنانده گفا ببینمت پوستتو میکنم🥺منم ۲ظهر شد خابیدن کتری رو بردم گداشتم رو تک شعله از شانس بد من سیلنگش سوراخ بود و گاز میداد و تا برگشتم آتیش گرفته بود اتاق فرمانده داد زد عرررفی کجایی من رفتم قایم شدم خودمو زدم خاب 😅یدفع با ی لگد محکم از ناحیه پشت دردی مانند درد چاقو خوردن حس کردم خلاصه با لگد تا بیرون منو هدایت کرد و ۳روز بازداشت بودم.....۳روزم بخاطر آشپزی و خالی کردن و تموم شدن برنج و مواد غذایی پاسگاا رفتم بازداشتگاه
یبار بابام سیر خریده بود اورده بود خونه بد مامانم گف اون سیره؟بد بابام ب مسخره گف ن شیره منم یهو حواسم نبود بلند گفنم ن کی....همشون تو افق محو شده بودن منم سریع رفتم تو اتاق🤦🏼♀️