یکی از دوستام خیلی معمولیه یعنی از نظر ظاهری معمولیه خانواده معمولی و ... درسم نخونده
با یه پسره آشنا شد مهندس پتروشیمی بود مادر پسره میگفت مگه از رو جنازه ام رد شید پسره هم خیلی مایل نبود جدا شدن بعد این دوستم همه دعانویسای شهرو میشناسه و خودش اعتراف کرد که رفته پیش دعانویس
چند ماه بعد پسره اومد خواستگاری افتاد تو ظرف عسل خیلی خیلی پولدارن جواهر میخرن براش اصلا 😍 دوستم از نظر اخلاقی هم خیلی خوب نیست که بگیم عاشق اخلاقش شده