خب میگفت نمیگیرم دیگه چرا انداختت بیرون🙄🙄🙄🙄
شوخی بود دیگه😐
میخرید ولی نه همون لحظه
اگر ساعت ۱۲ شب میگفتم جوجه قابل سفارش بود خوب میخریدیم اگر نبود میکفت تا ۲۴ ساعت قبوله
ولی برای دیگران دعوا می‌کرد
مهمونی بودیم داشتن کیک میدادن اول به مامانم دادن اونم داشت می‌خواد همسرم سه روز دعوا می‌کرد که تو حامله ای مامانت باید میداد بهت البته که منم کیک نمیخواستم
تو کل بارداری هوس چیزی نکردم
فقط یبار دلم هندونه میخواست به شوهرم گفتم بگیر ولی خیلی فراموشکاره و نگرفت منم دیگه چیزی نگفتم
ولی مامانم کلا خیلی هوامو داشت
وحشتناک ویار انار داشتم یعنی دوماه به جای غذا یا نون پنیر میخوردم یا انار . و هرروز که از سرکار میومدم یه کاسه بزرگ انار دون شده با نمک و گلپر تو یخچال بود
همه چی سعی میگرفت چ کم چ زیاد تهیه کنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز