امروز بعد حال بد و فکر و خیال رفتم امامزاده اولش یک سلام به امام زاده دادم
بعد رفتم سر قبر نزدیکانم حس خاصی نداشتم هنوز تشویش دادشتم بعد فاتحه و سوره قدر خوندن
رفتم داخل امامزاده جز یک خانوم کسی نبود
واقعا میگم عجیب بود بوی خوبی که میداد از همه عجیب تر حضور و حس محبتی که از سمتش میومد قوی بود
همون موقع که نزدیک ضریح شدم اشکم اومد بی هیچ دلیلی
بعدم نشستم قران بخونم هنوزم اشک ریختن بود ولی ادم اروم میشد همزمان اون حس توجه بود نمی دونم دلیلش چیه
انگار کلی دلیل بهم میداد و میدونست چی فکر میکنم
بدون اینکه انتظار داشته باشم کسی بدونه یا بهم توجه کنه...
😭