داشتم کارامو میکردم خانوادم رفته بودن بیرون منم موهامو نامرتب جمع کرده بودم بالاسرم قبلش هم گریه کرده بودم چشمام افتضاااح پف کرده بود در واحدو زدن فک کردن مامانم اینان درو باز کردم دیدم تعمیرکار اسانسوره پریدم این ور در چون شلوارک تنم بود حالا یکمم درباره اینکه چرا نشده امروز تعمیر بکنه توضیح میداد بهم 😐🤦🏻♀️ منم هم از اون پریدنم خجالت میکشیدم هم از قیافم هیچی نفهمیدم اصن چی میگه چه شانسه من دارم اخههه💔😂 خودشم خیلی خوشتیپ بود اخه 🫠🥲