ما را به سخت جانی خود این گمان نبود...
دختر من خیلی شلوغه
قشقرقی داریم سر تعویض پوشک. جیغ و داد که پوشک نکن اصلا پاهامو نگیر! براش پوشک شورتی گرفتم که من پاهاشون نگیرم کمش کنم بپوشه تا بازش میکنم فرار میکنه میره. منم وحشتناک روی نجاست حساسم
از خرابکاریاش نگم که دیوار و مبل سالم برام نذاشته هفته پیش مبلی که تازه شسته شده بود رو با روان نویس خط خطی کرد. اونو که دیدم دیگه واقعا گریه کردم از دستش. من همه چیز رو قایم کردم اون لعنتی رو نمیدونم از کجا پیدا کرد