پسر قشنگم
اینجا برات مینویسم که اگر مادری شبیه من بود کمکم کنه یا من بعدها بتونم کمک کسی باشم
من به عنوان یه مادر اولی وقتی تو اتاق زایمان دیدمت قند تو دلم اب شد
تو حتی دوران بارداری کوچکترین اذیتی منو نکردی هیچ مریضی و بیماری نداشتیم و باهم تا اخرین روز خوب پیش رفتیم
فقط من همون روی درد طبیعیمم گرفت اما چون سزارین میخواستم دکتر اومد و سزارین شدم بدون هیچ مشکلی اما دکتر گف تو مکونیوم خوردی و فقط اونو ساکشن کردیم و مشکل دیگه ای نبوده
اما از همون شب پرشات تو خواب واسم عجیب بود
فرداش که متخصص اطفال اومد هم بهش گفتم
پرشات همونجوری بود و حرکات چشمت که چپ و راست میشد یا بالا و پایین و اینکه دوبار چشمات رفت بالا و بدنتو یه دفعه سفت کردی باعث شد تو ۸روزگی ببرمت نوار مغز که متحصص مغز و اعصاب دکتر مرتضی حیدری تو رو دید و گفت تشنج نیست ولی این بچه باید تحت نظر باشه
تو این یک ماه پرشات کمتر شده ولی بلند خندیدن تو خواب
ملچ ملوچ زیادت موقع خواب
دنبال نکردن و فوکوس نکردن ادما
نگرفتن هیچی دستت و عدم تمایلت به گرفتن چیزی
لرزش چونت
حالت برق گرفتگیت که دوبار اتفاق افتاده
کش و قوس زیادت
خمیازه کشبدن بی نهایتت
بعضی وقتا اینقدر سخت نفس میکشی که قفسه سینت میره داخل
خیره شدن زیادت
قرمز شدنت موقع گریه و کش و قوسات
خوب نشدن زردیت بعد یک ماه
پریدن پات موقع شیر خوردنت
حرکات انگشتای دستا و پاهات انگار داری باهاشون بازی میکنی موقع خواب
و تیر اخر که رفتم چکاپ یک ماهگیت خانه بهداشت گف دور سرت یک سانت بیشتر رشد کرده(تو سونو غربالگری همیشه دور سرت یک هفته بزرگتر بود که همه گفتن طبیعیه و مامان بزرگت میگف بابات همینجوری بوده تا مدتها بخاطر بزرگی سرش نمیتونسته گردنشو سفت بگیرت)
باعث شده خودمو بخورم و تا هفته بعد که نوبت دکترته برای چکاپ حرف نزنم که فقط برسم به دکترو همه رو بهش بگم