داداش و زنداداشم اومدن خونمون یه کاری داشتن
من باردارم و سنگینم
میدونم نباید از کسی توقع کرد ،اما من خیلی خوبی کردم بهشون
مثل مهمون نشستن پذیرایی شد خیلی دلم گرفت من کم محبت نکردم نگفت کاری داری حتی استکان خودشم جابه جا نکرد
هی میگفتم فلان کار رو دارم و اینا اصلا یه تعارف نکرد کمکت کنم
نشستم گریه کردم گفتم چقدر من بیکسم