۲۶ سالمه به زور میگن با یکی که ۱۲ سال ازت بزرگتره ازدواج کن یا یه خواستگاری داشتم مطلقه بود میگفتن با اون ازدواج کن یا یه پسره بود به شدت زشت ولی پولدار میگفتن با اون ازدواج کن یعنی بت روان من خیلی بازی کردن خدا میدونه چقدر غصه خوردم اگه تا حالا خواستگار درست حسابی هم ندارم باعث شون خودشون هست اخر سر مادرم رو زدم من خواستگار رو گفتم سن اش زیاد هست نه خواستگار که زنگ زده بود این گفته بود بیاین جلوی پدرم و برادرهام زدم تا حساب دستشون بیاد خجالت نمیکش ادم با یکی فوقش ۸ سال فاصله ی سنی باید داشته باشه هعی من هرچی میگم لج میکن اعصاب ام رو بهم میریزه خسته شدم اززندگی بدجور با اینده ام بازی کردن
منم همینم عین بچه باهام رفتار میکنن افتادم ب فکر دعا یکی‌فق منو بگیره ببره دارم عذاب‌میکشمم
مادرت رو زدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی چی زدم ! 😐😐😐😐
آره درک میکنم
پدر و مادر میتونن زندگی رو جهنم کنن
منو افسرده کردن
ن اصلا
کارخوبی نکردی زدی حلالید بطلب
ولی عاشقتم ک زیر بار حرفشون نمیری
من شوهرم موقعیتش عالیه ولی ۱۳سال ازم بزرگتره هرجا میریم میگن باباته؟؟
خوب کردی دفاع کن از خودت
ببین من رو روانی ام کردن خسته شدم مگه این عقل نداره خسته ام کردن باعث خواستگارهای بدم کارهایی هست که این ها کردن و مردم میترسن نزدیک بشن من اصلا به ازدواج فکر نمیکنم بچگی ام رو جوونی ام رو نابود کردن نمیتونم تحمل کنم اینده ام رو هم نابود کنن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز