میخواستم به شیشه آب آب بخورم که زد زیر شیشه و لبم خونی شد بعد مامانم گفت بیا اینجارو تمیز کن بعد داداشم گفت بدو منم گفتم تورو سننه ۲ تا قاشق پرت کرد بهم منم گفتم میخوای بزنی بیا بزن اونم دویید سمتم منم دوییدم تو اتاق در رو هم محکم گرفتم تا نتونه بیاد تو بعد یکم محکم به در زد منم اونجا دستم درد گرفت و گریه کردم بعد از ۵ دقیقه اومد پشت در گفت برو کنار باهات کار ندارم منم درو باز کردم لباسشو ورداشت و از خونه رفت بیرون منم اومدم بیرون به مامانم گفتم واقعا ازت ممنونم که فقط نگاه میکنی مامانم گفت خیلی بلبل زبونی میکنی اگر هم میومد تو یکم میزدت هیچی نمیگفتم شاید آدم بشی الان من پشت درم تهدیدم کرد گفتم فعلا باهات کار ندارم صبر کن مامان نباشه منو تو تنها باشیم یجوری میزنمت که صدا سگ بدی
آخه اون کخ ریخت که لبم خونی شد الان چیکار کنم
چرا اینقدر این داداشا بدن بجای اینکه هوای مارو داشته باشن برعکس عمل میکنن دیگه این داداشارو داشته باشی دشمن نمیخوای