2777
2789
عنوان

یادمه یبار که رفته بودیم مشهد

| مشاهده متن کامل بحث + 244 بازدید | 24 پست

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

درسته کار اون مرده اشتباه بوده،ولی اشتباه تر از اون کار مامانت بوده،باید از مامانت ناراحت باشی.

عجیبه ک تا حالا ب مامانت چیزی نگفتی.من بودم هر سال میزدم تو سرش این مسئله رو.تازه واسه بابام و خانواده پدری هم تعریف میکنم تا بفهمه چیکار کرده.مخصوصا ک میگی همه بهم خندیدن،حتما مامانت هم جزء شون بوده.

عزیزم 🥺💔

اون که حتما تاوان پس میده ولی کار مامانت برام عجیب اومد یهو یاد یه خاطره افتادم یادمه 14 ساله بودم با مامانم سوار اتوبوس شدیم یه خانمی با دخترش که تقریبا 8 یا 9 ساله بودم کنار ما وایساده بود اتوبوس شلوغ بود تقریباً دختر اون خانمه به مامانش گفت اینجا پیاده بشیم بریم نمیدونم کجا مامانش مخالفت کرد دختره گفت اگر نیای خودم میرم مامانش گفت خب برو ببین خدا شاهده دختره بدون مامانش پیاده شد مامانشم نگاش میکرد اما پیاده نشد یا حتی جلو دخترشو نگرفت که پیاده نشه اتوبوس راه افتاد اما من تا آخر عمرم چشمای پر اشک اون بچه رو که از بیرون اتوبوس به مادرش خیره شده بود یادم نمیره من که کلا شوک بودم هنوزم یادم میاد حالم یه جوری میشه همش فکر میکنم یعنی مادرش اون لحظه فکر نکرده سر دخترش  تک و تنها تو این شهر چی میاد 

الهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم 💚         

چند ماه پیش رفتیم کربلا .

شب آخری بود که اونجا بودیم با خواهر شوهرم از ساعت ۱۲ رفتیم حرم تا صبح بمونیم اونجایی که نشسته بودیم هیچکس نبود  ،دختر ۲ سالم خوابید و منم همونجا کنار خودم گذاشتمش ...نزدیک اذان صبح شد و رفته رفته اونجا پر شد ،حالا اونجا اصلا نماز جماعت نبود و چند بار خادم اومد کفت جماعت اونطرفه.

یه خانم ایرانی اومد گیر داد ب من که بچت رو ور دارم میخوام اینجا بشینم نماز بخونم ،بهش گفتم خب بچه خوابیده، گفت تو صف نماز خوابوندیش گناهه و...

بش گفتم اینجا نماز جماعت نیست ،باشه هم من بچه رو زا به راه نمیکنم  گناهش پا من،گفت اگه تو ورش نداری من ورش میدادم.... بهش گفتم جرات داری دست به بچه ی من بزن

هر چی خانمای دیگه گفتن خب بچشه چیکار کنه ،گفته بچش رو بغل کنه ،من نمیدونم میخوام اینجا نماز بخونم ،دیگه خواهر شوهرم بلند شد گفت بیا بشین اینجا نماز بخون دیگه چیزی نگو...ولی ول کن نبود هی میگفت خب بچشو رو بغل کنه،کناریش گفت ببین من اصلا اینا رو نمیشناسم ولی این طفل معصوم خوابیده، حالا مامانشم بغلش کنه خودش چطوری نماز بخونه؟

گفت ب من ربطی نداره ...

دیگه دخترم رو بغل کردم ،جوری که همه بشنوند بهش گفتن ببین خانم من از ساعت ۱۲ نشستم اینجا ،واگذارت به همین ضریح که ساعت آخری که این حرم بودم اعصابم خورد کردی و نذاشتی نمازم رو بخونم  و با خواهر شوهرم رفتیم بیرون ...

همونجا ب امام حسین گفتم من هیچوقت نمیبخشمش نه این دنیا نه اون دنیا 


يک‌ روز كه تصورش را نمیكنی،جايی كه در خواب هم نديده‌ای،لحظه‌ای كه به هيچ چيز فكر نمیکنی،و تازه رها شده ای از بند آرزو،از جانب پروردگار دريافت خواهی كرد ،چيزی فراتر از آنچه در طلبش بودی...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792