لباس فروشی بود . خانومه از همون اول ک رفتم داخل اومد مث زیگیل چسبید بهم . هی میگفت راهنمایی میخوای . چی میخوای. ب هر چی دست میزدم سریع میگفت سایزت چنده . یه لباس برداشتم رفتم اتاق پرو .شوهرمم پشت در موند اونم اومد چسبید ب شوهرم پشت اتاق وایستاده بود. بعد چند دقیقه طول کشید بپوشمش شنیدم ب شوهرم میگه زنت اون تو حالش خوبه بعد هر هر میخندید . بعد من اومدم بیرون پسندم نشد رفتم بقیه لباسارو ببینم . ب هر چی دست میزدم سریع برمیداشت میگفت برو پرو کن . ولی من نمیخواسم پرو کنم فقط جنسشو میخواسم ببینم . منم گفتم ن پرو نمیکنم . گفت نترس نمیخواد بخری فقط پرو کن بعد هر هر خندید . منم سریع از مغازش اومدم بیرون .حالا قهمیدم چرا پرنده تو مغازش پر نمیزد هیچوقت 🤢