توروخدا تو مراسم عزاداری نخندین و حرف نامربوط نزنین

زشته عزیزم

وای خدایا 😂😂😂ادم اون لحظه نمیدونه بخنده یا گریه اش بگیره واقعا سخته کنترل کردنش گاهی وقتا . ولی تو این شرایط خودمو نیشگون میگیرم دردم بگیره خندم نگیرده

اینو حتما کسی گفته که خودش خنده اش گرفته خواسته ماستمالی کنه.

شما جدی نگیر گلم

الان این توجیه بود دیگه؟

مثلا وقتی داداش من یهو توی تصادف مرده بود، با کدوم شوخی قرار بود حالو هوای ما عوض بشه قربونت برم؟

آدمه داغدار اینجور مواقع احترام و درک شدن میخواد عزیزم!

اره منم قبول ندارم واقعا اون لحظه ادم حوصله خودش نداره چه برسه ک یکی باشه هی بخوادد بخنده

اره بخصوص بعضیت با یه تیپ های خاصی میان!!

مال سال۸۵ دایم تصادف کرد فوت کردن خانوادگی همشون خانمش و دخترشون،بعد زن عموی ما بلند شده بود با لباس زرد و قهوه ای آمده بود 

وای همه نگاش می‌کردند 

لعنتی نیا لااقل آمدی حالا چرا اینجوری میای 

هنوز بعد حدودا بیست سال همینطوری تجسم می‌کنم حالم بهم میخوره ازش

واقعا حرفای میزنن ک تعجب اوره فقط واسه توجیح الکییی کسی ک داغداره ک باید دوره سوگ بگذرونه اونم شش ماه یا بیشتر  و اگ بخواد سر یع حال و هواش عوض بشع ک مریضه و کلا داغون میشه 

آخه من که خر نیستم تشخیص ندم خندشون برای چیه! اونی که بخواد حالو هوای منو عوض کنه شوخی های ریز با خودمون اون هم چند روز بعد از فوت عزیزمون انجام میده، نه اینکه دو سه روز اول یه گوشه ای دورهمی بگیرن و با صدای بلند بخندن!

کلا فامیلای پدری من بدرد نخورن!

وقتی مادربزرگم فوت شد، دختر عمه هام همش درحال مسخره بازی و خندوندن بقیه بودن!حالا مادربزرگمون هنوز توی سرد خونه بود! مجلسش انقدرررررر سرد بود که نگو!

واسه داداشم برن خداروشکر کنن غریبه توی مجلس بود و پای آبرومون وسط بود وگرنه از خونه مینداختیم بیرون اون چند نفرو!

من پدرم فوت شده بود تو مجلس 2 تا  زن دادش احمقم یکی می‌خندید یکی دنبال تیپ زدن و پا به پای خندیدن بودن فقط مواظب بودن مبادا دادشهام یک هزاری خرج مجلس پدرم کنن ولی بدون هماهنگی ما حتی خاله هاشون که اصلا پدرمو ندیدن دعوت میکردن سر قبر بابام شیرینی گذاشتن اینقدر ناراحت شدم حالم خراب شد اینقدر گریه کرده بودم چشم هام کلا قرمز بود پام کبود بزرگی بود دیدم زن دادشهام اینکار ها میکنن دست خودم نبود باهاشون بحثم شد دعوا شد بعد از 2 ماه هیچی از جزئیات یادم نبود الانم یادم نیس که تو دعوا چی شد یعنی بعد از 2 ماه من تازه از اطرافم فهمیدم قبلش  حالم خراب بود آلان 1 سال 2 ماه میگذره من با زن دادشهام سر سنگینم چون بد کاری کردن با پدرم در حالی نه پدرم نه ما اندازه یک مورچه بهشون آزاری نرسوندیم چندین ساله نرفتیم خونشون اصلا بلد نیستیم ولی واسه احترام مرده نباید میخندیدن یا جنازه پدرم روی زمینه گریه میکنیم  منتظر آمبولانس بودیم زن دادشم در به در دنبال گوشی بابام بود پیدا کرد بدون اجازه تو کیفش گذاشت بعد پسرش بدون اجازه مادرش برداشته حالا مادرش آمده تو کیفش نگاه میکنه   به پسرش میگه اونم جلوی اون همه مهمون و جنازه بابامم روی زمین بود بلند گفت عمه هات گوشی برداشتن 

نیست دیگه خانواده مرحوم آدم هستن میفهمند 

نمیدونم چی بگم

همین گوگولیا که میخواستن با شوخی حالو هوای مارو عوض کنن،بعد از چهلم دسته جمعی رفتن عروسی و حسابی ترکوندن! احتمالا دورا دور میخواستن حالو هوای مارو عوض کنن

بعضی چیزا خیلی سخت از یاد آدم میره! این عروسی از اون چیزاست! عروسی دختر عمم بود

میفهمم منم تو مراسم بابام خیلی چیزا تو ذهنم مونده و پاک نمیشه و حالم ازشون بهم میخوره خودشونو از چشم انداختن 

عیب نداره! برای خودشونم پیش میاد بلاخره، اونوقت دوزاریشون میافته که چقدر حال به هم زن رفتار کردن

وا چه بی فرهنک و بد ذات بودن 😑