به شوهرم گفتم حیون خونگی میخوام منظورم گربه یا توله سگ بود ولی دیدم غروبی صدای عرعر میادرفتم دیدم رفته خر گرفته 😡بیشتر میخواد حرص منو دربیاره میگه حد اقل خر یه سودی داره گربه سگ ماهی خدا تومن خرجشه۰🤕🤐بعد تو میتونی شیر این خرو بدوشی بفروشی یا حتی پنیر و روغن درست کنی حتی دسشویشم سود داره میدونی عنبر نسا چقده 🤢🤯🤯🤯واقعا دارم دیونه میشم به نظر شما این داستان واقعیه یا ساخته زهن کثیف استاتر هست گولتون زدم یانه؟
من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچکس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است. آنجا آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است. یک بهشت - یا شاید جهنم - خودمانی و صمیمی که هرکس برای خودش دارد. این باغ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف میکند.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یک سیب افتاد و جهان از قانون جاذبه باخبر شد؛ میلیون ها جسد افتاد و بشر معنی انسانیت را درک نکرد..!🍂 زندگی در جایی که یک مشت نادان دور و برت باشد سخت است… اما زندگی در جایی که قدرت دست همان نادانان باشد، وحشتناک است!
من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچکس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است. آنجا آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است. یک بهشت - یا شاید جهنم - خودمانی و صمیمی که هرکس برای خودش دارد. این باغ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف میکند.
سن من بالاست شاید از سن باباتون هم بالاتر اینجا میام فقط بخاطر سرگرمی و کمکی هم از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم و گرنه شکر خدا هیچ مشکلی خودم ندارم *اگر کسی بخواد تربیت خانواگیشو نشون بده و توهین کنه چون جواب نمیدم بر میگرده به خودش پس مودب باشیم*
زهن نه ذهناین بهار رو بخوری همراه خرت یه چیزی میشی
این بهار مگه بهار رو میخورند معلم جان
من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچکس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است. آنجا آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است. یک بهشت - یا شاید جهنم - خودمانی و صمیمی که هرکس برای خودش دارد. این باغ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف میکند.
سن من بالاست شاید از سن باباتون هم بالاتر اینجا میام فقط بخاطر سرگرمی و کمکی هم از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم و گرنه شکر خدا هیچ مشکلی خودم ندارم *اگر کسی بخواد تربیت خانواگیشو نشون بده و توهین کنه چون جواب نمیدم بر میگرده به خودش پس مودب باشیم*
من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچکس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است. آنجا آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است. یک بهشت - یا شاید جهنم - خودمانی و صمیمی که هرکس برای خودش دارد. این باغ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف میکند.