برادر کوچکم.خوب الان دوس ندارم به عقب برگردم الان خوب قابل مقایسه نیس با اونوقتا
اما خوب خیلی دوستام بودن تحمل نیاوردن تو سالمندان افسردگی ادممیگیره کارش سختتتتتتته همه پیر سنگین و مریض باید شما ببخشید پوشک ببندی پوشک بزرگ با بچه فرق داره وزنش یه طرف ... یه طرف
تمیز کردن میخوان حمام کردن غذا دادن بعد بوی عفونت زخمهاشون براهمه قابل تحمل نیست ملحفه عوض کردن برای یه پیر زن سنگینکه همه جاش درد میکنه و... هر کسی اینجور جاها دوام نمیاره
جدای اینا خانواده که باید مامن ادم باشه میشه دشمن درجه یک اولش که من نیومده بودم مدام مامانممیکشید میومد سر شوهرمکه بچه من چقدر بند بندازه تو مف خور بخوری مگه من مردم و هی وعده وعید میدادن بیای الان میکنیم بیای فلان میکنیمتو درس میخوندی ما انداختیم تو اتیش الان وظیفه داریمجبران بکنیم بیای میبریمت شمال بیای میریم فلانجا میگردیم دلت وا شه ماشین ۲۰۶ برات میخریم اینارو یادت بره...پنج ماه که بگذره همه از ادم خسته و بریده میشن تازه من سردم بعضیا مشکلات دیگه هم پیدا میکنن. بعد خوب خیلی دوستام بد شانسی اوردن گیر ادم بد افتادن و کارشون به جاهای باریک کشید از اعتیاد و اوارگی بگیر تا کارهای خلاف و رسوایی... کلا طلاق را از هر طرف نگاه کنی بده...