حتی الان که میبینه زندگیش داره از دست میره عرضه نداره بگه حلش میکنم
دستای منو گرفته بود تو دستاش اشک میریخت بدنمو بومیکرد چشامو نگاه میکرد بلند بلند گریه میکرد
هی میگفت یعنی دیگه نمیتونم بوت کنم؟
قربون صدقه میرفت
هی میگفت نفهمیدم چه جواهری داشتم چه فرشته ای داشتم
میگفت بمیرم برات اینقدر آزار دادمت
ولی یه کلمه نمیگه ببخش منو برگرد درستش کنم